ترجمه



2.12.04

٭
يک روش زندگی کاملاً متفاوت
گفتگوی کریشنامورتی و دکتر آلان آندرسون
مباحثه اول
۱_ علم و مسئله تغييری بنيادين در روان انسان

دکتر آندرسون: آقای کريشنامورتی، من بطرز ويژه ای جذب اين گفته شما شده ام که شما در سخنرانيهای خود در زمينه احساس مسئوليت هر انسان بيان داشته ايد، اينکه انسان در قبال يک تغيير بنيادين در خود مسئول ميباشد، تغييری که اساساً هيچ ارتباطی به دانش و زمان ندارد. من فکر ميکنم که ايده مناسبی خواهد بود، اگر که شما هم موافق باشيد، کل گستره چنين تغييری را که مورد نظر شماست، به بازبينی بنشينيم. اگر ما به اين کار مبادرت ورزيم، شايد که موضوعات مطروحه در پيرامون اين مبحث به روشن شدن هرچه بيشتر مسئله کمک کند.

کریشنامورتی: فکر نميکنيد که ابتدائاً لازم است خوب به اوضاع کنونی جهان بنگريم، اينکه چه چيزی بيشتر از همه در کليت و در وجه عام در برابرمان قرار ميگيرد؟ چه در هند، در اروپا و يا در همين آمريکا، يک سردرگمی همه جانبه غلبه دارد؟ چه در عرصه ادبيات، در عرصه هنرهای تصويری و بطور کلی در تمامی لايه های مختلف فرهنگی، يا در مذهب، امری که ما با حساسيت خارق العاده ای در اجرای دقيق مراسم و مناسک در آن روبرو هستيم، که بجای خود به تائيد ضمنی و در عين حال سرسری قدرت و باور تکيه دارد و بهيچ وجه نميتواند نمود مفهوم واقعی از مذهب باشد؟ اگر به همه اينها درست نگريسته شود _ سردرگميها، دردهای عميق، نگرانيهای ريشه ای، احساس بی پايانی از درد و تالم _ هر انسان جدی و با احساسی را ميتواند به تاکيد روی اين نکته برساند: همه اينها زمانی پايان بپايان ميرسد که اجتماع کنونی تغيير کند؛ و اين تغيير ميبايد بگونه ای باشد که هر فرد بطور منفرد آن را در درون خود پيش برد و اينکه هر فرد ميبايد خود را عميقاً نوگرائی کند. و مسئوليت اين قضيه تنها بردوش انسان است، نه اينکه بر دوش عموم و يا بر دوش روحانيون و کشيشان باشد و يا امری مربوط به کليسا باشد، يا به يک معبد، بلکه تنها بعهده کسی است که ميتواند تمامی گستره عظيم بی نظمی و هرج و مرج کنونی را مجسم نمايد؛ چه در عرصه سياست، در مذهب، در عرصه های اقتصادی و بطور کلی در عرصه های متفاوتی که در آنها اندوه بی حد و حصری غلبه دارد. اگر شما به همه اين موضوعات نگاهی عميق بياندازيد آنگاه اين سوال در شما شکل ميگيرد که فردی مثل شما و يا هر فرد مسئول ديگری آيا قادر است چنين تحولی بنيادين را در خود پيش برد؟ پس از طرح چنين سوالی، آنهم با درک عميق مسئوليت خود در اين زمينه و تنها پس از آن است که ميتوانيم در مورد نقش آگاهی و زمان و يا علم در پيشبرد و بطور کلی در روند اين تحول بنيادين، صحبت کنيم.
دکتر آندرسون: کاملاً ميفهمم منظورتان چيست. بنابراين ميبايد از همان ابتدا پايه ای را بنيان نهيم.
کریشنامورتی: بله، چون بسياری از انسانها احساس نميکنند که خود عميقاً در پيوند با تمامی رويدادهای جاری، تمامی هرج و مرجها و ريخت و پاشهای کنونی در جهان هستند. آنها خود را تنها به اموری بسيار ساده و پيش پا افتاده از قبيل چگونگی استفاده از انرژی، مسئله زباله ها و غيره مشغول کرده و به چنين مسائلی علاقه نشان ميدهند. آنها خود را بطور جدی با تحولات درونی و در روان انسان درگير نميکنند، و برای ذهنی که عملاً در تلاش برای نابودی جهان است، اهميت زيادی قائل نميشوند.
دکتر آندرسون: آری اين قضيه را ميتوان به آسانی متوجه شد. گفته شما بطور ساده مبنايی را برای احساس مسئوليت در هر فرد پايه ريزی ميکند."
کریشنامورتی: بله.
دکتر آندرسون: در واقع ما مجبور نيستيم که در انتظار نتايج برنامه های پنج ساله بوده و زندگی ما ضرورتاً در چنين راستايی تغيير کند.
کریشنامورتی: ببينيد، کلمه « فرد » در واقع کلمه مناسبی نيست، بدليل اينکه « فرد » همانگونه که شما نيز بر اين امر واقف هستيد، ميخواهد تداعی مفهوم: « يکپارچگی » باشد. اما انسان يکی است و در عين زمان دروناً از هم گسيخته و تجزيه شده. بدين لحاظ، او يک فرد نيست. او ميتواند از خود يک حساب باکی داشته باشد و دارای يک نام و يا يک مسکن باشد، اما با اينهمه او در واقع و بنياداً يک نفر نيست. منظورم از نگاه يکپارچه گی و يکدست بودن، و يا هارمونی درونی است. و اين تنها حالتی است که ميتواند تداعی مفهوم « فرد » باشد.
دکتر آندرسون: در واقع منظور شما اين است که سمت اين تحول _ من از کلمه « سمت » استفاده کرده ام و فکر ميکنم مفهوم درست تری را تداعی کند، چون ما بهرحال در رابطه با زمان بحث نميکنيم _ ميبايد از حالت چندگانگی بسوی يکپارچه گی باشد، آنگاه ميتوان از تغييری در هست و وجود انسان صحبت کرد، آنهم زمانی که چنين انسانی بحرانی را از سر ميگذراند. آيا ميتوان موضوع را بدين گونه در مد نظر قرار داد؟
کریشنامورتی: بله، اما خودتان هم متوجه هستيد که کلمه « يکپارچگی » تنها نميتواند نمود سلامتی جسم و هارمونی ظاهری انسان باشد، اين کلمه در عين حال نمودی از مفهوم « مقدس » نيز ميتواند باشد. همه اين مفاهيم و حالات در مفهوم اين کلمه يعنی « يکپارچگی » جای ميگيرند. با اين همه انسان هيچگاه کامل و يکدست نبوده. او همواره در درون خود چند سويه و عمدتاً نيز در حالتی از تقابل درونی قرار داشته است و بجای خود توسط انواع اميال و خواسته ها دچار تجزيه هرچه بيشتری ميگردد. و اگر ما در مورد فرد صحبت ميکنيم، در واقع امر ميبايست در مورد انسانی صحبت کرد که کامل و يکپارچه باشد؛ سالم، با ذهنی که از وضوح و شفافيت و در واقع از نوعی تقدس برخوردار است. بايد در نظر داشت که حيات چنين انسانی و در واقع، تولد چنين انسانی، وظيفه و مسئوليتی است که هر کدام از ما به نحوی از انحاء بعهده داريم، چه با اموری مربوط به تعليم و تربيت درگير باشيم، در عرصه های سياسی فعاليت داشته باشيم و يا در امور مذهبی و بطور کلی در تمامی عرصه ها اين کار مهمترين وظيفه ما ميباشد. بنابراين موجوديت چنين انسانی، وظيفه ای است که نه بعنوان وظيفه من و يا وظيفه تو بلکه وظيفه هر فردی است که نقش مربی را بعهده دارد. اين وظيفه نه تنها من، بلکه شما و بطور کلی وظيفه هرفردی است.
دکتر آندرسون: اين وظيفه تک تک انسانها است.
کریشنامورتی: دقيقاً، برای اينکه ما خود علت تمامی نابسامانيهايی هستيم که در جهان وجود دارد.
دکتر آندرسون: اما انسان بهرحال تنها در حالت فردی خود است که بايد اولين قدم را بردارد.
کریشنامورتی: اين مهمترين وظيفه انسان است. برای هر يک از آنها _ چه سياستمدار باشد و يا تاجر و يا يک آدم عادی مثل من _ در نظر گرفتن اين نابسامانيهای واقعاً موجود، تمامی رنجها و نگرانيها و سردرگميهايی که در جهان وجود دارد، لازم بوده و اين نگرش هر انسانی را به اين احساس مسئوليت و اين درک ميرساند که تنها راه غلبه بر اين معضلات تحولی بنيادين در تمامی عرصه ها ميباشد.
دکتر آندرسون: اين مسئوليتی است که تنها به انسان مربوط ميگردد.
کریشنامورتی: آری، حال چه او مثلاً در هندوستان زندگی ميکند و يا در انگلستان و يا آمريکا و يا هر نقطه ديگر کره زمين.
دکتر آندرسون: اگر قرار باشد تغييری در جهان آغاز گردد، اين تغيير بايد در هرکدام از ما بدون هيچ گونه تمايزی، بوقوع بپيوندد.
کریشنامورتی: دقيقاً. در تک تک انسانها. و در اين رابطه اين سوال مطرح ميگردد: آيا انسان در عمل و بطور جدی چنين مسئوليتی را حس ميکند؟ و نه تنها در محدوده تغيير فردی خود، بلکه بنام بشر و بشريت و برای همگان؟


........................................................................................
برگشت